عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

نی نی تازه وارد

سلام کیان جونم  قربونت برم خیلی شیطون بلا شدی و فرصت نمی دی بتونم بیام به وبلاگت سر بزنم از دوستای خوبمم معذرت می خوام که دیر به دیر به وبلاگاشون میام  کیان جونم دندون سومت سر زده خدا رو شکر ولی نمی ذاری ازش عکس بگیرم و بذارم برات در اولین شکار لحظه میام برات عکس دندون فسقلیت و می ذارم یک ماه پیش در چنین روزی یه نی نی کوچولوی دیگه به جمع خانوادمون اضافه شد  یه آقا پسر ناز نازی که اسم زیبای امیر حسین براش انتخاب شد   این شازده کوچولو نوه عمه منه     تولدت مبارک امیر حسین عزیزم     امیر حسین جون با مامان و باباش ساکن تهرانن و متاسفانه ما دیر به دیر می بی...
5 تير 1392

9 ماهگی

به قول عمه الی : روزها ، هفته ها و ماه ها میگذرن و کیان کوچولوی ما با هر قدم ، با هر کار جدیدی که انجام می ده و بزرگتر میشه یه تار مو از موهای من و باباش و سفید می کنه ، این یاد آور اینه که دنیا در حال گذره ... بله آقا کیان واسه خودت دیگه مردی شدی قربوت برم امروز وارد دهمین ماه زندگیت میشی ؛ اصلا باورم نمیشه خیلی زود زود میگذره!!! امروز رفتیم چکاپ ماهانه وزنت 9600 بود قدتم 72 ! البته رفتیم خانه بهداشت بغل خونمون ، بعد از ظهرم از دکتر خودت وقت گرفتم واسه تغییر برنامه غذاییت  توی این روزهای آخر 9 ماهگی دندون بالا سمت چپت سر زده   این یکی دندون یکم اذیتت کرده بی قراری می کنی و معلومه که درد داری ولی از بس خوبی با...
29 خرداد 1392

مسافرت

سلام به همه دوستای گلم  و سلام به کیان کوچولوی نازنازی خودم  این مدت که خبری نبود ازمون رفته بودیم مسافرت جای همه خالی    رفتیم تهران به بابا عبد ملحق شدیم و با هم رفتیم باغ عموم اینا دماوند  این اولین سفر بیرون از شهر کیان بود   من و کیان با ماشین دایی یوسف و زندایی ندا رفتیم مسافرت و برگشتیم چون بابا تهران بود و بعدم که ما اومدیم تهران موند  خیلی توی راه بهمون خوش گذشت داداش و زن داداشم همسفرای خیلی خوبی بودن و تازه زندایی ندا که یه کدبانوی تمام عیاره توی راه یه عالمه ازمون پذیرایی کرد و یه کیک خیلی خیلی خیلی خوشمزه هم پخته بود که جای همه خالی قربون زن داداش هنرمندم برم  &nbs...
21 خرداد 1392

تولد مامان راضیه

سلام به همه دوستای گلم و سلام به کیان پسر خوبم  7 خرداد تولد من بود و 29 سالگی و تموم کردم و وارد سی امین سال زندگیم شدم   چقدر روزا زود میگذره ........ خلاصه که این تولد اولین تولدی بود که تو هم کنارم بودی ! البته سال قبل تو دلم بودی ولی این بار فرق میکرده   خیلی برنامه ها داشتم و خیلی کارا کرده بودم  دختر عمه های خوبم (صدیق،سوده،مژده و زهرا ) مهمونم بودن واسه ناهار ، مامانمم زحمت کشیده بود کیک پخته بود که واسه عصر تولد بازی کنیم قرار بود بابایی هم عصری از تهران برسه و جشنمون و تکمیل کنه ولی یه اتفاقی افتاد  الهیی من بمیرم صبح که بغلم بودی یه دفعه ای سرت و برگردوندی و انگشتم خورد توی چشم...
8 خرداد 1392

طرز تهیه ژله بستنی

سلام به دوستای خوبم  توی پست قبلی من عکس یه ژله بستنی به شکل قلب و گذاشته بودم که خیلی مورد توجه همه دوستان قرار گرفت  و خیلی از دوستان تقاضا کردن که روش درست کردنش و یاد بدم  حالا توی این پست روش درست کردن ژله بستی رو آموزش می دم امیدوارم که بتونید درست کنید و عکساش و بذارید ببینم چیکار کردید  اول از همه اینکه من توضیح بدم این ژله که دید از 4 بسته پودر ژله درست شده که 8 لایه رنگی رو ایجاد کرده من مواد لازم و طرز تهیه برای یک بسته ژله که 2 رنگ وبهمون میده می نویسم و بعد توضیح میدم چجوری 8 لایه درست کنید     مواد لازم : پودر ژله قرمز رنگ 1بسته بستنی وانیلی 1/2 ...
2 خرداد 1392

روز پدر

کیان جونم سلام   قربونت برم که با حضورت اسم زیبای مادر و پدر و به من و شوشوییم هدیه دادی  امسال اولین سالی ست که شوشوی بنده پدر بودن و تجربه میکنه و کلی هم ذوق می کنه   آخه سال گذشته که من باردار بودم خیلی حس پدر بودن نمی کرد  خب حقم داشت اونقدر که من وجود کیان و درون خودم احساس می کردم اون متوجه حضورش نمی شد ، ولی با به دنیا اومدن کیان همه چیز عوض شد اینقدر عاشقانه کیان و دوست داره که من بعضی وقتا ( راستش و بخواین اکثر اوقات ) حسودیم میشه    خلاصه ما کلی برنامه ریزی کرده بودیم که چیکار کنیم امسال آقای پدر و شاد کنیم که دیدیم خودش رفته واسه خودش از طرف ما لباس خریده   ا...
2 خرداد 1392

8 ماهگی

سلام پسرک کوچولو موچولوی من  روزها پشت سر هم گذشت و شما 8 ماهگی و در حالی به پایان رسوندی و وارد 9 ماهگی شدی که واسه دومین بار مریض بودی   سرما خوردی و مامانم مریض کردی و بعدم بابایی مریض شد   واسه همین رفتیم خونه مامان جان که ازمون مواظبت کنه   دستش درد نکنه مامان جان خیلی زحمت کشید این چند روز   مادر شوهر مهربونمم یه سوپ خوشمزه پخت و برام فرستاد خونه مامانم که جای همه خالی بود حسابی    خلاصه که با تاخیر ورودت به 9 ماهگی رو تبریک می گم شیطونک من  قربونت بره مامان ، خدا رو شکر الان خیلی بهتری و از علائم سرماخوردگی فقط آبریزش بینی داری که اونم ایشالا زودی خو...
1 خرداد 1392

دومین مریضی

کیان جونم سرما خورده ! وای الهی من بگردم ، الهی من قربونت برم ، الهی درد و بلات به جونم سلام کیانم  فدات بشم از دیشب تب کردی و آب ریزش بینی داری نمی دونم چرا مریض شدی آخه؟!  اولین باره که تبت اینقدر بالا میره   الهیی بمیرمممممممممممممممممم   صبح بردمت دکتر گفت یه سرماخوردگی ویروسی ِ و چیز خاصی نیست خدا روشکر الان که دارو می خوری خوبی خدا رو شکر ولی مثل همیشه نیستی ، حوصله نداری و خیلی شیطونی نمی کنی قربونت برم الهیی زودی خوب شو مامان طاقت نداره مریضیت و ببینه عشقم  ببین تب داشتی دیشب چقدر مظلوم شده بودی مامانی   الهیی قربون اون چشمات برم که اینقدر مریضه ...
26 ارديبهشت 1392