عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

باغ گیلاس

سلام به یکی یدونه ی خودم ، محمد کیان خان  صد تا سلام هم به دوستای گلم   از اونجایی که این فصل بسیار مسافرت و گردش می طلبه ، ما هم سعی می کنیم استفاده کنیم و بریم دَ دَ ر  این بار هم روز جمعه همراه با عمه الی و مادر و امیر و عمو حسین رفتیم باغ مادراینا همون که سیزده به در هم رفته بودیم و عکس هاش و گذاشته بودم  جای همه اونایی که نبودن خیلی خیلی خالی ، دفعه قبل که رفته بودیم همه درختا پر از شکوفه بود و این دفعه درخت های گیلاس به بار نشسته بودن   جای همه خالی واسه دیدن و لذت بردن از این همه زیبایی   حالا یه تعدادی از عکسامون و می ذارم که شمام شریک باشید تو مناظر    &nbs...
22 ارديبهشت 1392

باغ گل ها

سلام سلام به پسر قند عسل خودم    عزیزدلم چند روز پیش با عمه الی و عمه ناهید ومادر رفتیم باغ گل ها و خیلی به همون خوش گذشت جای دوستان خالی  اونجا خیلی عکسای خوشگلی ازت گرفتیم که یه چند تاییش و برات می ذارم که ببینی چه جیگری هستی تو قربونت برم من    بقیه عکس ها در ادامه مطلب  کیان  همراه عمه ناهید       کیان و عمه الی    کیان و مامان راضیه        و اینم عکس های تکی کیان فسقلی من      تو این عکس کلاغ ها می خواستن بیان کیان وبخورن فکر کرده بودن خوراکی گذ...
19 ارديبهشت 1392

روز مادر

سلام به دوستای خیلی ماهم که تو این چند ماه که این وبلاگ و راه اندازی کردم همیشه با نظرای خوب و با محبتشون مارو مورد لطف قرار دادن روز مادر و روز زن رو به همتون تبریک میگم دوستای مهربونم  ببخشید که بصورت جداگانه به صفحاتتون سر نزدم و تبریک نگفتم یکم این روزا سرم شلوغ بوده  همتون و دوست دارم ، دوست جونا  این اولین روز مادر من و خیلی از شماهاست   خیلی کیف داره کی بشه کیان بزرگ بشه و پول تو جیبی ها شو جمع کنه واسه ام کادو بخره   ای قربون پول تو جیبی هات برم من اصلا قربونت جیب هاتم برم جیگر جونم   یه همچین مامان بی توقعی هستم من  در ضمن یه همچین مامان هنرمند...
11 ارديبهشت 1392

بعضی از عکس های عید

کیان جونم سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت   الهی قربونت برم که اینقدر بلا شدی و تند تند چهار دست و پا می ری و منم به دنبالت  قربونت برم امروز می خوام بعد از یک ماه تاخیر بعضی از عکسای عیدت و بگذارم برات  اول اینکه سال تحویل امسال خونه مامان جان اینا بودیم ولی شما خواب بودی سر سال تحویل و نشد ازت عکس بگیریم بعدشم که رفتی تو سفره هفت سین مامان جان و همه چیزو ریختی به هم و سبزه ها رو نابود کردی که به دلیل وخامت اوضاع یادمون رفت از اون صحنه ها عکس بگیریم   البته می دونم که صحنه های مهیج تری از شما خواهیم دید و واسه عکس گرفتن دیر نیست   خلاصه که بعد رفتیم خونه مادر اینا و اونجا یه سری عکس داری که ...
8 ارديبهشت 1392

دوست قدیمی من و دوست جدید کیان

گل پسرم سلام  الهی من قربونت برم که اینقدر شیرینی شکر پنیر من  کیان جونم روز دوشنبه من وعمه الی و شما با خاله ساینا و خاله هاله که از بهترین دوستام هستن و مربوط میشن به دوران شیرین دبیرستان ،دور هم خونه خاله هاله جمع شده بودیم  به شما که خیلی خوش گذشت و همه خونه خاله رو ریختی به هم   به ماهم خیلی خیلی خوش گذشت خاله هاله ناهار مرغ پختــــــــــــــــــــــــــــــــــــه بود اینو میگم چون خاطره شد برامون این مرغ  اونجا که بودیم زنگ زدیم به یکی از دوستای مشترکمون که خیلی وقت بود ازش خبر نداشتیم ! خاله میترا  خیلی خوشحال شدیم که پیداش کردیم و تلفنش و جواب داد فهمیدیم اونم ازدواج کرده...
4 ارديبهشت 1392

زلزله

سلامممممممممممممممممممم  کیان جونم دیشب اولین زلزله رو باهم تجربه کردیم   خدا روشکر خفیف بود 4.1 ریشتر ! ولی خونه کاملا لرزید   ساعت 52 دقیقه بامداد بود چند ثانیه بیشتر طول نکشید ولی ترسناک بود مامانی   توتوی اتاق خودت تو تخت خوابیده بودی من دویدم طرفت که زلزله قطع شد خیلی از مردم اصفهان دیشب و بیرون از خونه خوابیدن ، مادر اینا وعمه اینام با دایی اینا بیرون بودن ولی چون بابا خسته بود خوابید تو هم که مثل فرشته ها آروم خوابیده بودی دلم نمی یومد بیدارتون کنم تلوزیون هم می گفت نگران نباشید ولی شایعاتی بود که میگفت ساعت 4 صبح هم زلزله شدید تری میشه منم یه ساک بسته بودم با وسیله های اضطراری دم در که...
31 فروردين 1392

7 ماهگی

محمد کیان عزیزم الهی مامان دورت بگرده  سلاممممممممممممممممممممم عزیزدلم امروز وارد هشتمین ماه زندگیت شدی   7 ماه از روزی که اومدی و زندگیمون و غرق لذت کردی گذشت ! باورم نمی شه اینقدر روزا زود میگذره و هر روز شیرین تر می شی فدات شم   خیلی خیلی دوستت دارم عشقم  7 ماهگیت مبارک عزیزکم  ...
30 فروردين 1392

شرین کاری های آقا پسر

سلام به روی ماهت قند عسل مامان  از بس بامزه ای دلم می خواد گاز گازت کنم مامانی  دورت بگردم با این دوتا دندونت عزیزم   این روزا خیلی بلا شدی همه اش می خوای بغل من باشی زمین که می ذارمت گریه می کنی مگر اینکه یه نفر سومی باهات بازی کنه و سرت و گرم کنه که این نفرسوم ممکنه مامان جان باشه یا زندایی یا خاله ها یه دایی ممد یا عمه ها   البته بابای مهربونت فراموش نشه که واسه رفتن تو بغلش انقدر بی تابی می کنی که بعضی وقتا حسودیم میشه   انگار نه انگار که مامان داری همه حواست میره به بابا عبد  عاشق جفتتونم من   کیان جونم هنوز فرصت نکردم عکسای عید و آماده کنم ببخشید در اولین فرصت میذارم برا...
28 فروردين 1392