عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

شرین کاری های آقا پسر

سلام به روی ماهت قند عسل مامان  از بس بامزه ای دلم می خواد گاز گازت کنم مامانی  دورت بگردم با این دوتا دندونت عزیزم   این روزا خیلی بلا شدی همه اش می خوای بغل من باشی زمین که می ذارمت گریه می کنی مگر اینکه یه نفر سومی باهات بازی کنه و سرت و گرم کنه که این نفرسوم ممکنه مامان جان باشه یا زندایی یا خاله ها یه دایی ممد یا عمه ها   البته بابای مهربونت فراموش نشه که واسه رفتن تو بغلش انقدر بی تابی می کنی که بعضی وقتا حسودیم میشه   انگار نه انگار که مامان داری همه حواست میره به بابا عبد  عاشق جفتتونم من   کیان جونم هنوز فرصت نکردم عکسای عید و آماده کنم ببخشید در اولین فرصت میذارم برا...
28 فروردين 1392

روزهای اول سال

سلام عشق مامانی ببخشید که چند وقتی فرصت نکردم بیام برات چیزی بنویسم   روزهای عید بود و همه اش مهمونی بودیم و مهمون داشتیم و حسابی خدا رو شکر بهمون خوش گذشت  با بودن تو مگه میشه به آدم بد بگذره قندعسلم مامان  این روزا حالت سینه خیز رفتنت کم کم به 4 دست و پا رفتن تبدیل شده   غذاهایی که می خوری : حریره بادام ، حریره پسته ، فرنی و سوپ ( گوشت سفید یا قرمز ، برنج ، جعفری، سیب زمینی ، هویج ، کره )   خدا رو شکر خیلی هم خوش غذایی و مامان و اصلا اذیت نمی کنی دورت بگردم  حالا بذار از شیرین کاری جدیدت بگم مامانی ، وقتی می خوام بهت غذا بدم قاشق و برمیدارم می گم کلاغه میگه قار قار تا دهنت و باز ک...
21 فروردين 1392

قاتی پاتی

سلام قندعسل مامان  این روزا یکم نا آرومی می کنی   فکر می کنم دلیلش این باشه که می خوایی صاحب دندون بشی  همه اش دستت تو دهنته یا می خوای پایه میز و دست مامان و کلا همه چی و گازگاز کنی این که می گم نا آرومی نه اینکه اذیت کنی ها به قول خاله زهره از بس خوبی یکم که غر می زنی عادت نداریم   الهی قربونت برم که اینقدر خوش اخلاقی و دوست داشتنی  کیان جونم دیگه زمان زیادی نمونده تا عید نوروز   این اولین بهار زندگیته قربونت برم   سال پیش تو دلم مامان بودی و سال تحویل و خونه مادر اینا گذروندیم امسال میریم خونه مامان جان اینا شایدم اونا بیان خونمون    کم کم سفره هفت سین &...
22 اسفند 1391

کلاه جدید

سلام پرتقال مامان    عزیز دلم ببخشید یه مدتی میشه که نیومدم برات چیزی بنویسم    خب یه اتفاقاتی افتاده بود که نشد حالا برات میگم  چیکارا کردیم این مدت... اول اینکه مامان جان اینا  مشغول جابه جا کردن وسایلشون بودن از طبقه اول به دوم  خلاصه خونه خوشگلی شده آماده واسه شیطونی های آقا پسر گلمون  این چند روز هم باباعبد حسابی مریض بود و منم مریض کرد خدارو شکر  تو مریض نشدی مامانم هنوز خوب نشده و امیدوارم تو مریض نشی امروز هم رفتیم بیرون برات یه کلاه خوشگل خریدیم  الهی قربون اون خندیدنت برم مامانی   چقدر بهت اومد کلاهت عزیزم  اگه بدونی چقدر...
17 بهمن 1391

کارای جدید

سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت  کیان جون قربون اون شیطونی هات برم الان دیگه بزرگ شدی مردی شدی واسه خودت خخخخخخخخ الان دیگه می تونی با دستای کپل خوشگلت اشیاء و بگیری که این منجر شده به درگیری با اسباب بازی هات مثلا جغ جغه بیچاره یا خرس بی زبونت  که در حال کشتی گرفتنی همه اش باهاشون  تازه از همه مهم تر اینکه دیگه کم کم داری غلت زدنم یاد میگیری البته هنوز نه به صورت کامل  از دیروز تا حالا خودت و به صورت پرتابی از روی تشک می اندازی پایین و چون دستت گیر می کنه و نمی تونی حرکتش بدی شروع می کنی به جیغ زدن  اما می دونم که هوش واستعدادت به مامان رفته و زود یا می گیری هاهاها راستی کم کم توی گریه ...
11 بهمن 1391

ترانه های موقع خواب

کیان عزیزم باید موقع خوابیدنش حتما براش لالایی بخونیم و یا موزیک ملایم پخش کنیم حالا این لالایی می تونه شامل ترانه های کودکانه ، لالایی های کودکانه یا تصنیف های قدیمی باشه، شاید این مال اینه که مامان وقتی کیان و باردار بود خیلی تو انجمن های شعرو ادبی شرکت کرده بود و خیلی تو مراسم های موسیقی زنده شرکت کرده بود یه لالایی هم بود که وقتی کیان تودلم بود براش شبا می خوندم که الانم وقتی می خونم خیلی خوب آروم میشه لالایی مورد علاقه کیان و با چند تااز ترانه ای کودکانه که خیلی دوست داره رو تو ادامه مطلب براش یادگاری می ذارم لالایی : ١: بهار شده گل اومده  چه چه بل بل اومده عطر خوش بنفشه ها موسم سنبل اومده ...
24 دی 1391

خوابیدن کیان جون

خب پسر قشنگم یه خوبی داره که شب و راحت و کامل می خوابه تا چند روز پیش ظهر ها هم دو سه ساعتی می خوابید و به مامان استراحت می داد اما الان که سه ماه و نیمه شده  چند روزه بد خواب شده البته آب  و هوای این چند روز آلوده بوده و مدارسم رو هم تعطیل کردن شاید روی نی نی ما هم تاثیر گذاشته و اذیت داره میشه قربونش برم خلاصه که یه کار جالبی که یاد گرفته اینه که وقتی میذاریمش توی گهوارش خودش و یه گوشه زیر بالش قایم می کنه و خوابش می بره انقدر این کارش بامزه است که دلم می خواد ساعت ها نگاهش کنم البته تا قبل اینکه خوابش ببره هی سرش ومیاره بیرون و می خنده ، قایم موشک بازی می کنه الهی دورت بگرده مامانت   ...
18 دی 1391
1