عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

25 ماهگی

1393/7/29 12:24
1,177 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسلم سلام عزیزم سلام لواشک آلوی من بوس

خوبی مامانی ؟! امیدوارم که خوب باشی عزیزم 

یه ماه دیگه ام گذشت و الان دوسال و یک ماهه که به زندگیمون عشق آوردی و خونمون و پر کردی از شادی و نور بوس قربون قدم های کوچولوت برم که پر از خیر وبرکت ِ برامون محبت

از این یه ماه اگه بخوام برات بگم :

خیلی بهتر از قبل حرف می زنی و جمله بندی هات خیلی بهتر شده و کامل منظورت و می رسونی بهمون و بقیه ام دیگه حرفات و کامل می فهمن اینجوری نیست که نیاز به مترجم داشته باشی چشمک

با یه مرکز بازی آشنا شدم که ساعتی نگه می داره بچه ها رو و کلی بازی های باحال و خاله های مهربون داره توی این ماه چند باری بردمت بازی کردی البته خودمم می شینم و اونجا و تو با خاله ها بازی می کنی 

چند باری تنها رفتیم و چند باری هم با خاله ویدا و سامیار جون قربونش برم بوس

مامانی همیشه از خوبی هات گفتم ولی تازگی ها یکم کارای بد می کنی نمی دونم چرا !!! با بچه ها نمی سازی و اذیتشون می کنی نمی تونی با بچه های دیگه بازی کنی همه اش می خوای بچه ها رو بزنی تعجب

نمی دونم از کجا یاد گرفتی این کارو و منو خیلی ناراحت می کنه این جور رفتارت !!! نمی دونم مامان باید چیکار کنم در حال حاضر که از سرت بیافته این کار ! خلاصه که خیلی انحصار طلب و مغروری مثلا اگه کاری بکنی و ازت بخوام بگی ببخشید اگه دوساعتم مقاومت کنم و اصرار کنم که باید عذر خواهی کنی به هیچ وجه نمیگی ببخشید هی میگی نی می گم ! نی می گم !

امیدوارم مقطعی و به اقتضای سنت باشه و زود این رفتار و ترک کنی ! خدایا کمک کن پسر مودب و مهربونی تربیت کنم محبت

خب دیگه بریم سر خوبی های همیشگیت 

یه مدتی بود که بدغذا شده بودی و من تعجب کرده بودم بعد یهویی دیدم خیلی مظلوم و بی سرو صدا یه مروارید جدید به دندونای خوشگلت اضافه شده 

دورت بگردم پسر خوبم که اینقدر خوبی عشقم بوس

خیلی مامانم الان چیز خاصی از اتفاقات این ماه یادم نیست ببخشید بوس

حالا بریم سراغ عکسا :

عکس اول از کیان و سامیار که تازگی باهم دوستای خوبی شدید 

کیان و سامیار

کیان و آرمیتا دختر دوست عزیزم الهه  جون که رفته بودیم باهم عقد یکی از دوستان خندونک

کیان و آرمیتا

این لباست و خیلی دوست داشتم که با یه لباس رنگی انداختیم تو لباس شویی سبز شد خندونک خوب شد عکس داشتی باهاش 

کیان

داشتی خودت ژله می خوردی

کیان زرد آلو

اینجا هم رفته بودیم پارک ولی داشتی با موتور خودت بازی می کردی و سراغ تاب و سرسره نمی رفتی 

پارک

اینم بازی هایی که با عبدجونم انجام می دید !!!

کیان در جعبه

عاشق کفشای بابات شدی و همه اش تو خونه می پوشی و نمی ذاری ببره بیرون از خونه مجبوره کفشای دیگه اش وبپوشه تازه کیفشم برداشتی و همه اش می خوای بری مدرسه خندونک

کیان میره مدرسه

این لباسها رو هم بابات خریده و کاملا شدی تیپ خودش مثل لباسای خودش گرفته با سایز کوچولو خنده

عبد کوچولو

اینجوری هم نماز می خونی تو خونه خندونک

نماز خون

جانماز منم پهن کردی پشت سرت که مامانم نماز بوخون خندونک

اینجام خونه خاله اعظم و اتاق نگاره که هر بار می ری اونجا وقتی بر میگردیم انگار زلزله شده تو اتاقش بیچاره ، نابود می کنی همه جا رو 

اتاق نگار

بازی های این روزات هم یا میوه فروشی با کامیون میوه

میوه فروش

یا داری با عروسک هات روی مبل ها بازی می کنی و چیدمانشون و هی تغییر میدی

عروسک ها

اینجام خونه عمه شهین که اینجوری بازی میکردی هی میرفتی از اون زیر و می اومدی بیرون خندونک

قایم موشک

خلاصه اینم از عکس های این ماه 

کیان جونم دوست ندارم توی وبلاگت چیزای نارحت کننده بنویسم ولی خیلی ناراحتم آخه توی شهر قشنگمون اصفهان دوسه هفته ای هست که ماجرای وحشتناک اسید پاشی شروع شده و اخبار درستی هم به کسی ندادن و معلوم نیست چند نفر قربانی شدن بعضی جاها میگن 4 نفر بعضی جاها 15 نفر و هیچ کس هم نمیاد حقیقت و بگه و خیال مردم و یکم راحت کنه 

در حال حاضر شهرم در ترس و وحشت به سر می بره و کسی جرات نداره از خونه بیاد بیرون

خدایا خودت کمکمون کن و زودتر این ماجرا رو تموم کن

خدایا خودم و عزیزانم و مردم شهرم و به تو میسپارم حفظمون کن

آمین 

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان یاسین
16 آبان 93 18:52
سلام راضیه جون سلام به گل پسر خاله اقا کیان که هزار ماشالا واسه خودش مردی شده ایشالا که حاتون خوب باشه ببخشید که دیر به دیر میام شرمنده هستم تولد بزرگ مرد کوچکتون اقا کیان مبارک ایشالا 1200000 سال زنده باشه سایه خودتون هم بالای سرش عکساش مثل همیشه خوشکل هستن اگه دستم به کیان خوشکل بامزه برسه میخورمش ایشالا هر جایین سالم و شاد باشین کیان کوچولو رو ببوسین یه عالمه دوستون دارممممم
راضیه کرمی نیا
پاسخ
سلام به ویدای عزیزم فرشته ی مهربون ما خوبی قربونت برم ما هم خوبیم شکر خدا ببخشید منم خیلی دیر به دیر میام شرمنده که نشده بهت یه زنگ بزنم انشلا تماس میگیرم باهات در اولین فرصت مرسی از کامنت ها ی پر از عشقت دوستت داریم یاسین عزیزم و ببوس مراقب خودتون باشید
مامان دانیال&ویانا
20 آبان 93 13:46
سلام به راضیه جون مهربونم و محمد کیان نازم قربونتون برم من وای شرمندتونم که اینقدر تنبل شدم و دیر به دیر سر میزنم یعنی زود به زود سر میزنم ولی یا از تنبلیمه یا جور نمیشه کامنت بزارم الهی من به قربون کیانم برم عاشق اون صورت ماهشم فداش بشم که دوباره موهاش بلند و فرفری شد من همیشه عاشق پسر بچه های لج باز بودم و هستم پسر کوچولوهای شیطونی که حرف گوش نمیدن و با بقیه نمیسازنحالا دانیال هم داره اینجوری میشه زور گو شده گوشیمو برمیداره و پشت سرش قایم میکنه و مدام میگه نی میدم !ایشالا که بزرگتر میشن اخلاقشون خوب میشه قربون کیان جون برم هنوزم مثل قدیما بی سر و صدا دندون در میاره عاشقتم عروووووووووسک موفرفری قربون اون لباس زردت خیلی هم بهت میاد ولی حیف که سبز شده فداتشم با اون انگشتای کوچولوت ژله میخوری احیانا ژله ها 10بار از دستت نمیافته و پر از پرز قالی بشههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟آفرین از دست دانیال هم امکان نداره بیوفته عاشق اون عکسی ام که کفش بابات رو پوشیدی شبیه مهندسا شدی جیگرم قربون اون تیپت هم برم هزار ماشالا قبول باشه حاج آقا التماس دعا وای راضیه جونم اون ماجرای اسید پاشی که چقدر وحشتناکه ایشالا عاملش دستگیر بشه ایشالا دیگه از این اتفاقا تو مملکتمون نیوفته روی ماه خودت و کیانمو میبوسم یه عالمه...
راضیه کرمی نیا
پاسخ
سلام سلام عزیزم سلام به روی ماهت دلم برات یه ذره شده می بینی محبوب جونم بچه ها هر چی بزرگتر میشن گرفتاری بیشتر میشه و نمیشه بیایم سر بزینم اون اولا که تازه شوق و ذوق نی نی وبلاگ و داشتم وقتی میدیدم بعضی سایتا دیربه دیر آپ میشن یا بعد از یه مدت کلا دیگه فعال نیستن تعجب می کردم ولی حالا می بینم اینقدر آدم گرفتار میشه که یادش میره ایشالا که ما وبلاگ نویسان حرفه ای ادامه می دیم تا حد اقل 20 سالگی بچه ها مرسی از اینکه اینقدر بادقت همه مطلب و می خونی و واسه همه کامنت میذاری عاشق همین کاراتم دیگه عشقم الکی که اینقدر دوستت ندارم تربچه نقلی مراقب خودت و فرشته های نازت و شوشوت باش عزیز دلم می بوسمت