عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

26 ماهگی

1393/8/29 11:26
1,510 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام خوش تیپ مامان خندونک محبت قربون اون شکلت برم الهی دورت بگردم یکی یدونه مامان محبت

خب بازم یه ماه پر از عشق و خاطره گذشت  امروز ماهگرد 26 ام دوسال و دو ماهه شدی فدات شم و زود زود داری بزرگ میشی 

دلم واسه لحظه به لحظه که میگذره تنگ میشه امروز یاد اون روزا افتاده بودم که چهاردست و پا می رفتی توی خونه تا حواسم ازت پرت میشه تو حمام بودی و غش غش می خندیدی ...

یادش بخیر این خاطرات  یادم میاره که باید از هر لحظه بودن باهات لذت ببرم چون تکرار شدنی نیست محبت

حالا بریم سر این ماه :

اول اینکه خیلی سخت سرماخوردی قربونت برم الهی بمیرم برات خیلی شبا گریه می کردی تو خواب و من فکر می کردم واسه دندوناته ولی بعد که گریه هات بیشتر شد و با آبریزش بینی همراه شد رفتیم دکتر و فرمودند که دوتا گوشت عفونت کرده 

نمی دونم چرا هر وقت مریض میشی گوشات درگیر میشه غمگین

تازه یه کم جون گرفته بودی که دوباره مریض شدی و با خوردن آنتی بیوتیک لاغر و زردآلو شدی خدا کنه دیگه مریض نشی تا آخر زمستون 

دوم اینکه پستونک خوردن و ترک کردی تشویق فکر می کردم کار خیلی سختی باشه ولی اینقدر جالب ترک کردی که نگو من تو کارتو موندم سوال اینقدر این آخری ها بهش واسبته بودی که خدا می دونه و یه لحظه هم از دهنت درنمی یومد و اگه هم میگرفتیم و حواست و پرت میکردم دو دقیقه بعد اینقدر گریه می کردی تا بهت می دادیمش دوباره ولی یه روز خودت اینقدر گاز گازش کرده بودی با دندونات که پاره شد و سوراخ شد 

وقتی دوباره سراغش و گرفتی بهت همون و دادم و تو خوردی و دیدی مثل قبل نیست و خراب شده دیگه گذاشتی کنار و اصلا سراغش و نگرفتی تعجبسوال من کشته مرده این وفا داریتم مادر اصلا انگار نه انگار سوالخنده 

خلاصه به همین راحتی و در یک روز شایدم به جرات بگم در یک ساعت اون همه وابستگی و بوسیدی گذاشتی کنار به خدا هنوز باورم نمیشه که چطور این طور شد خنده

در هر صورت ما که خوشحال شدیم از دست این پستونک راحت شدیم نگران دندونات بودم ولی الان نگران عروس آینده ام  هستم با این همه مهر و محبت و وفاداری که تو داری خندونک

سوم اینکه این ماه ماهه محرم بود و مامان جان برات یه لباس مشکی خوشگل خرید که حالا تو عکسا می بینیش خیلی خوشگل شده بودی و خیلی بهت میومد و باهم می رفتیم عذا داری و تو فوق العاده پسر خوبی بودی اصلا اصلا اذیت نمی کردی تو مراسم و خیلی خوب و مودب می نشستی و گوش می دادی و با ماشین خودت یواش و بی صدا بازی می کردی 

آفرین به تو پسر خوبم که اینقدر ماهی عزیزدلم محبتبوس 

چهارم اینکه قراره یه نی نی کوچولو قربونش برم بهمون اضافه بشه بعله من عمه شدم و زندایی ندا قراره چند ماهه دیگه برامون نی نی بیاره و هم بازی پیدا می کنی جشنخندونک

پنچم اینکه دیگه مثل بلبل حرف می زنی باهامون و اینقدر خوشگل حرف می زنی دله همه ضعف میره برات یه لحجه باحالی داری که خدا می دونه  

خب دیگه بریم حالا سراغ عکسا اونجا برات یه چیزای دیگه هم تعریف می کنم 

 

 

اول چند تا عکس خابالویی که خوشگل خوابیدی ببین تازگی ها عروسک بغل می کنی می خوابی خوابخندونک

خوابالو

 

خوابالو

اینم صورت خوابالوت وقتی از خواب بیدار میش صبح  و منو صدا میزنی میام تو اتاقت با این صحنه روبرو میشمخواب آلود

 

خوابالو

عکس های بعدی واسه بازی های جدیدت خونه مامان جان که تشک تخت و نابود کردی خنده

اینجا آخرین عکس با پستونکه 

بازی

بازی

بازی

اصلا از ارتفاع نمی ترسی این تشک بزرگه ها تازه به دیوار تکیه دادی و هزار ماشالا بدو بدو می ری بالا و میای مامان جان از دستت کفری شده دیگه خنده

حالا چند تا عکس از خانه بازی

خانه بازی

خانه بازی

خانه بازی

خانه بازی

این جام باباجان برات بلالی گرفته بود که اولین بار بود خوردی قبلا اصلا دوست نداشتی ولی این بار خوردی و علاقه مند شدی و هی هم سراغش و میگیری و بازم می خوای

بلالی

بلالی

جزو بازی هایی که هنوز بهش علاقه زیادی نشون میدی خونه ساختن و بازی کردنه و بعد از یه مدتی که باهم خونه ساختیم تجربه هامون رفته بالا و حالا با مهندسی من و کیان خونه های بزرگ تر و دلباز تر و خوشگل تر می سازیم خنده سفارش هم قبول می کنیم قه قهه

خونه سازی

اینم نمای داخلی

خونه سازی

دقت کردید که پارکینگ طبقاتی داره ها خندونک مبله هم هست خنده

اینم چند تا عکس همین جوری 

 عکس از اون روزا که مریض بودی رفته بودیم خونه مامان جون و دسته از دم خونه رد میشد گیر داده بودی بری ببینی ما هم اینجوری بردیمت 

کیان

الهی قربونت برم من با این شکل مریضت بوس

اینم یکی از نقاشی های خوشگلت که تازگی ها اینجوری نقطه نقطه می کشی سوال

اینم کیان و تیام خونه خاله هاله محبت

کیان و تیام

خب خبر جالب دیگه اینکه اون جوجه کوچولو ها رو که یادتونه که ما خونمون نگهداری کردیم و بعد رفتن خونه مامان جان؟

یکم که بزرگ شدن فرستادیمشون باغ یکی از دوستان الان این شکلی شدن 

بعد یکی از مرغا یه مدت گم شد و بعد از اینکه کلی دنبالش گشتن دیدن رفته 14 تا تخم گذاشته و روش نشسته و قایم شده

خلاصه الان مرغه و 14 تا تخم مرغش اومدن خونه مامان جان دوباره که سردشون نشه و جوجه بشن و برگردن تو باغ البته احتمالن جوجه هارو یک ماهی نگه میداریم که سرما نخورن و یکم جون بگیرن

الان من احساس می کنم مامان بزرگ شدم و عجب حس شیرینیه دخترم 14 قلو قراره بیاره برامون خنده

خب دیگه وقتی خیلی دیر به دیر میام پست ها اینقدر طولانی میشه

ببخشید عزیزم و مرسی از دوستای گلم 

مراقب خودتون باشید دوستتون دارم

خدایا شرکت به خاطر همه چیز بوس

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان یاسین
8 دی 93 18:12
سلام به دوست خوبم راضیه جون و گل پسرش محمد کیان عزیز ایشالا که حالتون خوب باشه کیان عزیز 26 ماهگیت مبارک ماشالا دیگه واسه خودت مردی شدی پستونکت هم کنار گذاشتی اونم مبارک چه خوب به فهموندی دیگه عاقل شدی مبارک باشه راضیه جون از جانب من به ندا جون تبریک بگین ایشالا یه نی نی سالم و خوشکل به دنیا بیارن عکسای کیان مثل همیشه قشنگ و بامزه هستن از طرف من صد تا بوسش کنید مراقبش هم خیلی خیلی باشین دوستون دارمم اندازه یه دنیا