عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

شروع زندگی

سلام پسر قشنگم می خوام داستان شروع زندگی خودم و بابا رو برات تعریف کنم قصه ازدواج ما از اونجایی شروع شد که من و عمه الی سال دوم راهنمایی باهم همکلاسی و دوست بودیم که هنوزم بهترین دوسته واسه ام ، از همون روز ها من عاشق بابات شدم سالها گذشت و ما سال ١٣٨٣ باهم آشنا شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم ولی با مخالفت مامان جان  و بابا جان رو به رو شدیم  خیلی سال گذشت و من هر روز بیشتر عاشق بابا عبد مهربونت می شدم ؛ ما با هم  خیلی زحمت کشیدیم ، خیلی سختی ها و دوری ها رو تحمل کردیم تا تونستیم راضیشون کنیم و در تاریخ ١٢/٢/١٣٨٧ عقد کردیم و به هم رسیدیم و یه سال بعد توی یه روز گرم تو تیر ماه یعنی ١٨/٤/١٣٨٨ ...
23 دی 1391

محمد کیان و محمد عماد :)

اینجا محمد عماد خیلی پسر خوبی بود وکیان مرتب جیغ جیغ می کرد :) عماد بیچاره خیلی تعجب کرده بود و آخرش اونم یاد گرفت و شروع کرد به گریه زاری اینم از تاثیرات جوجوی خوشگل منه تو این عکس محمد کیان یه ماهه بود و عماد هفت ماهه   ...
23 دی 1391

خوابیدن کیان جون

خب پسر قشنگم یه خوبی داره که شب و راحت و کامل می خوابه تا چند روز پیش ظهر ها هم دو سه ساعتی می خوابید و به مامان استراحت می داد اما الان که سه ماه و نیمه شده  چند روزه بد خواب شده البته آب  و هوای این چند روز آلوده بوده و مدارسم رو هم تعطیل کردن شاید روی نی نی ما هم تاثیر گذاشته و اذیت داره میشه قربونش برم خلاصه که یه کار جالبی که یاد گرفته اینه که وقتی میذاریمش توی گهوارش خودش و یه گوشه زیر بالش قایم می کنه و خوابش می بره انقدر این کارش بامزه است که دلم می خواد ساعت ها نگاهش کنم البته تا قبل اینکه خوابش ببره هی سرش ومیاره بیرون و می خنده ، قایم موشک بازی می کنه الهی دورت بگرده مامانت   ...
18 دی 1391