عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

شروع زندگی

1391/10/23 12:26
676 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم

می خوام داستان شروع زندگی خودم و بابا رو برات تعریف کنم خجالت

قصه ازدواج ما از اونجایی شروع شد که من و عمه الی سال دوم راهنمایی باهم همکلاسی و دوست بودیم که هنوزم بهترین دوسته واسه ام ، از همون روز ها من عاشق بابات شدم نیشخندقهقهه

سالها گذشت و ما سال ١٣٨٣ باهم آشنا شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم ولی با مخالفت مامان جان  و بابا جان رو به رو شدیم ناراحت خیلی سال گذشت و من هر روز بیشتر عاشق بابا عبد مهربونت می شدم ؛ ما با هم  خیلی زحمت کشیدیم ، خیلی سختی ها و دوری ها رو تحمل کردیم تا تونستیم راضیشون کنیم و در تاریخ ١٢/٢/١٣٨٧ عقد کردیم و به هم رسیدیم

و یه سال بعد توی یه روز گرم تو تیر ماه یعنی ١٨/٤/١٣٨٨ جشن عروسی گرفتیم و رفتیم زیر یه سقف و بعد توی دیماه سال ١٣٩٠ خدا تورو بهمون هدیه داد

الهی قربونت برم

می خوام بدونی ازدواجم با بابا عبد بهترین اتفاق زندگیم بود و هنوز بعد از گذشت ٣ سال و ٦ ماه از ازدواجمون هنوز عاشقشم ، و الان با اومدن تو توی زندگیمون خیلی بیشتر احساس خوشبختی می کنم . مامان جان و باباجان هم الان عاشق باباتن و خیلی از اینکه بابا عبد به خانوادمون اضافه شده خوشبخت و خوشحالن :)

امید وارم بابا و مامان خوبی برات باشیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان سارا
20 دی 91 9:05
ااااااااای جونم سالگرد ازدواج من و مجیدم 12 اردیبهشته
چقدر تفاهم داریم ما
البته کیانم 12/2/ به دنیا اومده
همه مناسبت ها در یک روز





سلام عزیزم
چه جالب خوشحالم که توی یه روز زندگی مشترکمون وشروع کردیم
مامان بهداد
28 دی 91 9:40
سلام . امیدوارم که زندگیتون سرشار از عشق و شادی و آرامش باشه. با آرزوی بهترینها.
عمه الی :)
1 بهمن 91 20:57
همیشه براتون آرزوی خوشبختی می کنم عزیزدلم ، خیلی خوشحالم که با وجود همه این سختی ها و با صبوری به هم رسیدید و خوشحال ترم واسه اینکه ثمره عشقتون این پسره خوشگل و دوست داشتنیه


مرسی قربونت برم الهی
تو هم یکی از خوشبختی هایی که نصیبم شده
یه آجی خوب و مهربون که جای خواهر نداشتم و پر می کنه
دوستت دارم