کلاه جدید
سلام پرتقال مامان
عزیز دلم ببخشید یه مدتی میشه که نیومدم برات چیزی بنویسم
خب یه اتفاقاتی افتاده بود که نشد حالا برات میگم چیکارا کردیم این مدت...
اول اینکه مامان جان اینا مشغول جابه جا کردن وسایلشون بودن از طبقه اول به دوم
خلاصه خونه خوشگلی شده آماده واسه شیطونی های آقا پسر گلمون
این چند روز هم باباعبد حسابی مریض بود و منم مریض کرد خدارو شکر تو مریض نشدی مامانم هنوز خوب نشده و امیدوارم تو مریض نشی
امروز هم رفتیم بیرون برات یه کلاه خوشگل خریدیم
الهی قربون اون خندیدنت برم مامانی
چقدر بهت اومد کلاهت عزیزم
اگه بدونی چقدر دلم تنگ شده که بوست کنم و بغلت کنم آخه مریضم چند روزیه از ترس اینکه یه موقع مریض نشی چند روزیه نبوسیدمت
بیچاره مامان
راستی از کارات نگفتم ، اگه بدونی چه جیغایی می کشی
سرمون و بردی با جیغات ، یادگرفتی جیغ بزنی واسه اعتراض واسه شادی واسه صدازدن من خلاصه کلا جیغ میزنی
غلت زدنم کامل یادگرفتی از این سر اتاق می ری تا اون سر اتاق مثل کدو قل قل زن
الهی دور دورت بگردم مامان
عاشقتم کیان جونم بابا عبدم پیشمون نیست و حسابی مریضه تو شهر غریب