قاتی پاتی
سلام قندعسل مامان
این روزا یکم نا آرومی می کنی فکر می کنم دلیلش این باشه که می خوایی صاحب دندون بشی
همه اش دستت تو دهنته یا می خوای پایه میز و دست مامان و کلا همه چی و گازگاز کنی
این که می گم نا آرومی نه اینکه اذیت کنی ها به قول خاله زهره از بس خوبی یکم که غر می زنی عادت نداریم الهی قربونت برم که اینقدر خوش اخلاقی و دوست داشتنی
کیان جونم دیگه زمان زیادی نمونده تا عید نوروز این اولین بهار زندگیته قربونت برم سال پیش تو دلم مامان بودی و سال تحویل و خونه مادر اینا گذروندیم امسال میریم خونه مامان جان اینا شایدم اونا بیان خونمون کم کم سفره هفت سین و آماده کردیم مشغول سبزه درست کردنیم که هنوز پروژه مامان جان موفق نشده سبزه به روش جدید حالا درست که شد عکسش و میذارم
خلاصه که از داشتنت غرق لذتم یه اتفاقایی هم افتاده که عکسش تو ادامه مطلب بدو برو ببین
بالاخره تقویمت آماده شد بازم از زهرا جون دوست خوبم تشکر می کنم ( مامان کیان و کارین) جا داره از شوهر خاله عزیزم احمد آقام تشکر کنم خودش می دونه واسه چی
اینم تقویم ها که آماده هدیه دادن شدن :
چیدمان و حال کن پسرم البته این تقویم 4 برگی بود :
که بعد از فکر زیاد واسه بهم وصل کردنش از این روش استفاده کردیم : بَست ِ پانچ و روبان ( اینجا جاییه که باید از احمد آقا تشکر کنم خاله اعظم به گوشش می رسونه )
کیان جونم که باید تو همه عکسا باشه دیگه
امیدوارم وقتی این تقویم ها رو هدیه دادم خوششون بیاد البته تعداد زیاد نیست به افراد محدود مجبورم بدم
خب از تقویم که بگذریم سخن کلاه جدید خوش تر است خاله اعظم جونم که هم تو بارداریم خیلی زحمت کشید هم تو زایمانم ( مخصوصا که شب زایمانم تو بیمارستان پیشم بود با اینکه از مسافرت اومده و خیلی خسته بود ) یه زحمت دیگه هم کشیده و واسه کیان یه کلاه خیلی خوشگل بافته دست گلت درد نکنه خانوم هنرمند
اینم یه نمای نزدیک تر از هنرمندی خاله جان
دستت درد نکنه خاله اعظم جونم
دیگه اینکه دارم عادتت میدم کم کم تو تختت بخوابی ، اما چه خوابیدنی همه اش غلت می زنی و بازی می کنی
از اونجایی که خیل تو خوابوندت تو ی تخت موفق بدم گفتم یادت بدم توی صندلی غذات بشنی واسه غذا خوردن
کیان جونم درسته اسمش صندلی غذاست ولی خوردنی که نیست مامان جون
کیان : پس منم انگشتم و میخورم