تولد مامان راضیه
سلام به همه دوستای گلم و سلام به کیان پسر خوبم
7 خرداد تولد من بود و 29 سالگی و تموم کردم و وارد سی امین سال زندگیم شدم چقدر روزا زود میگذره ........
خلاصه که این تولد اولین تولدی بود که تو هم کنارم بودی ! البته سال قبل تو دلم بودی ولی این بار فرق میکرده خیلی برنامه ها داشتم و خیلی کارا کرده بودم
دختر عمه های خوبم (صدیق،سوده،مژده و زهرا ) مهمونم بودن واسه ناهار ، مامانمم زحمت کشیده بود کیک پخته بود که واسه عصر تولد بازی کنیم قرار بود بابایی هم عصری از تهران برسه و جشنمون و تکمیل کنه ولی یه اتفاقی افتاد
الهیی من بمیرم صبح که بغلم بودی یه دفعه ای سرت و برگردوندی و انگشتم خورد توی چشمت اولش فکر نمی کردم چیزی شده باشه ولی خیلی نا آرومی کردی
خیلی خیلی گریه کردی منم مهمون داشتم نمی دونستم باید چیکار کنم ! تو گریه من گریه تو گریه من گریه
بعدم ناهار خورده و نخورده مهمونا رفتن و من دیدم شما آروم نمیشی با زهرا بردمت دکتر! خدا رو شکر گفت چیز خاصی نیست و مشکلی پیش نیومده ولی چون یه کم ناخونم بلند بوده یکم درد داری تا چند روز ... بعدم یه قطره برات نوشت که تا ریختم برات آروم گرفتی و انگار نه انگار
خدا رو شکر که به خیر گذشت الهیی بشکنه دستم مامانی امروزم باز دکتر گفته بود صبح ببرمت چک کنه که خدا رو شکر گفت موردی نیست ولی قطره وتا دوروز دیگه بریزم برات
خلاصه که اینم از تولد من .....
باباعبدبیچاره هم با کلی ذوق و شوق اومد با کادو و گل ولی من انقدر حالم گرفته بود که نگو بعدم عمه الی اینا اومدن دستشون درد نکنه اونام خیلی زحمت کشیده بودن و کادو برام گرفته بودن ولی از اونام نتونستم خوب پذیرایی کنم چون حالم خوب نبود اصلا
این بدترین تولد عمرم بود بازم خدا رو شکر که بخیر گذشت
خدایا خودت بچه هامون و حفظ کن ما در مقابل اراده تو هیچی نیستیم
مرسی از همه دوستای گلم به خاطر تبریکشون ایشالا دعا کنید تولد سال دیگه تلافی این تولدم بشه و خواهشا مامانای گل ناخن هاتون و از ته کوتاه کنید چون من خیلی خیلی ناخنم کوتاه بود ولی بازم مشکل ایجاد کرد
در ادامه مطلب عکس کادو ها و کیان کوچولو رو ببینید
اینم کیان کوچولو که چشمش قرمزه و حوصله نداره الهیی بمیرم خیلی گریه کرد پسرم
مامانی ببخشید به خدا نمی خواستم اینجوری بشه توروخدا ببخشید به خاطر بی توجهیم
اینم کادوی شوشوی عزیزم که با همه خستگیش از تهران خودش و رسونده بود و ظهر گرما راه افتاده بود که خودش و واسه تولدم برسونه عاشقتم عبد جونم
دوستت دارم همسر عزیزم ممنون به خاطر همه چیز
یه شاخه گل فوق العاده زیبا هم بود که چون فرصت نکردم همون موقع عکس بگیرم یکم پژمرده شد گذاشتم خشک بشه بعدا عکس میگیرم می ذارم
عبدجونم ببخشید که اینجوری گذشت و خیلی نتونستم شادیم و نشون بدم عشقم
اینم کادوی خانواده شوهر عزیزم مرسی که هر سال یادتونه و هر سال زحمت می کشید برام
دوستت دارم الی جون ناهید جون مادر و امیر عزیزم
اینم کیک دسپخت مامانم جای همه خالی
دست مامانمم درد نکنه خیلی زحمت کشید روز تولدم