نهمین مرواید
کیان جونم سلام
الهی قربونت برم که روز به روز شیرین تر و خواستنی تر میشی عشقم
عزیزدلم دندون جدیدت مبارک باشه بعد از کلی چشم انتظاری بالاخره دندون جدید رخ نشون دادن البته این پست و با چند روز تاخیر می ذارم
روز 5شنبه 12ام متوجه شدم که دندون جدیدت سر زده آخه چند روزی بود که همه اش دستت و می کردی توی دهنت و ناآرومی می کردی حدس می زدم پای دندون در میون باشه ، واسه همین روزا لثه هات و چک می کردم که 5شنبه دیدم بعله یه مروارید کوچولو به مرواریدهات اضافه شده
الهیی بمیرم که اینقدر لثه ات اطراف دندون قرمز و متورمه معلومه که خیلی اذیت میشه ولی همین جوری مرد میشی دیگه دورت بگردم
توی عکسی که برات می ذارم اون سبزا دندونای قبلی و اون قرمزه دندونه جدیده
مبارکت باشه عزیزم انشالا که دندونای محکم و خوبی داشته باشی و به من نرفته باشی
خب در ادامه برات یه عالمه عکس می ذارم و اتفاقای جدید و تعریف می کنم بدو ببین
نمی دونم چرا این مطلب طلسم شده تاحالا چند بار اومدم نوشتم و پریده واسه همین اینقدر این مطلب دندون دار شدنت باتاخیر ثبت میشه مامانی ببخشید فدات شم خب بریم سراغ عکسا
روزایی که میریم خونه مامان جان همه جارو به هم میریزی این یه نمونه ؟!
بیشتر وقتتم توی کمد رخت خوابی ! نمی دونم چه جذابتی داره واسه ات مادر جون
و همچنان عاشق و شیفته جارو برقی هستی ببین چه به روز جاروی بیچاره من میاری
خلاصه که از بس عشق جارو برقی داشتی بابایی برات جارو خریده چند روز اول که نمی دونستی از ذوق چیکار کنی همه جا دنبالت بود این جارو ولی نمی دونم چرا جذابیتش و برات از دست داده و فعلا باهاش بازی نمی کنی و برگشتی سراغ جارو اصلی
منم الان قایمش کردم که یه دوسه هفته دیگه باز برات بیارم که دوباره جذاب باشه برات
ببین چقدر دوستش داری عزیزدلم همه جارو باهاش جارو می زنی این عکسا مال شب اول خونه مامان جانه
خلاصه که خیلی خانوم شدی همه جارو تمیز می کنی عزیزم
خونه مامان جان اینا کبوتر دارن و تواز صبح که پا میشی اینقدر توتو توتو می کنی که مارو از رو می بری وتو هر شرایطی باید ببریمت ملاقت توتو ها
وقتی می خوایم بریم تو حیاط اینجوری پتو پیچت می کنیم
واسه همین مرتب این پتو آبی رو از توی کمد پیدا می کنی و میندازی خودت رو سرت و می ایستی دم در که یعنی ببریدم توتو ببینم
الهیی من قربونت برم اینقدر بامزه ای عشقم اینم توتو ها
از اونجایی که خیلی عشق پرنده و حیوانات و داری به اتفاق مامان جان اینا رفتیم باغ دوست بابا جان که شما ببعی که تازه به دنیا اومده بود و ببینی
اینقدر ناز بود که نگو من خودم بیشتر ذوق زده شده بودم وقتی بغلش کرده بودم اینقدر نرم و گرم بود که نگو اینم از ببعی ها
اینجا داشت ببعی کوچولو شیر می خورد فقط یه هفته اش بود و هنوز بند نافش نیافتاده بود و عجب عکس هنری گرفتم من نورپردازی و داشته باش
اینم کیان جون در حال نازنازی کردن ببعی هنوزم میری دوربین و میاری و میگی بع بع یعنی عکس ببعی و بیار ببینم بعدم شروع می کنی نازنازی کردنش
الهیی دورت بگردم که اینقدر مهربونی عشقم
توی باغ انواع پرنده هم داشتن واسه خودش باغ پرندگانی بود
کبوتر ، مرغ ، خروس ، اردک ، غاز ، بوقلمون
وقتی رفتیم کنار قفسشون خیلی گرسنه بودن دویدن سمت کیان بخورنش
ماهم رفتیم داخل و بهشون غذا دادیم همچین شجاع دلانی هستیم ما
جالب اینکه که از وقتی رفتیم اونجا و صدای بوقلمون و شنیدی یاد گرفتی و تا میگیم چه صدایی می داد یه صدای خنده داری از خودت در میاری که من از بس می خندم دل درد میگیرم یه چیزی مثل بووووووووووو بوووووووووووو
الهی قربونت برم اینقدر باهوشی از ما که حرف زدن یاد نگرفتی رفتی سراغ حیوانات
راستی این شال و کلاهم سر همون لباسات که مامان جان بافته دست گلش درد نکنه
اینم یه عکس پدر پسری که من عاشقشم
الهی قربون اون قدمات برم مامانی
ممنون که وقت گذاشتید واسمون دوستای گلم
خدایا به خاطر همه چیز شکرت مراقب خانواده ام باش و در سایه لطف خودت قرارشون بده مثل همیشه