یه عالمه اتفاق
سلام سلام صد تا سلام
یه چند روزی نبودم ولی الان اومدم یه عالمه عکس بذارم
یه چند وقتی سرم شلوغ بود و خونه مامان جان بودیم طبق معمول
خب قربونت برم کیان جونم که همدم و مونس منی که تنهایی هامو پر می کنی برو ادامه مطلب ببین چه اتفاقای خوبی افتاده بوده این چند روز ...
چند روز پیش رفته بودم بیرون دنبال کارای چاپ تقویم تو هم پیش مامان جان بودی
وقتی اومدم مامان جان این عکسا رو ازت گرفته بود ...
بله اینجا اولین باریه که با ماشینت آشنا شدی و داری خرست و سواری می دی
البته از دوربین هم هیچ وقت غافل نمی شی نیم وجبی من
بعد از اینه خرست و سواری دادید مامان جان خودت و سوار کرده
حالا قربون اون چشمات برم این جوری نگاه مامان جان بیچاره می کردی واسه چی فقط خدا می دونه
ولی مثل این که بعدش خوش اخلاق شده بودی
آفرین قند عسلم همیشه خوش اخلاق باش فدات بشم خلاصه من رفتم تقویم ات ودادم که هنوز آماده آماده نیست
بعدا عکسش و میذارم ببینی چقدر باحال شده
اتفاق دیگه این بوده که روز 15 اسفند که روز درخت کاری بود باباجان برات یه درخت پرتقال گرفته بود که بکاری به اسم خودت
دست باباجان درد نکنه
بعدم بردیمش توی باغچه
این که چه بلاهایی سر من و مامان جان بیچاره در آوردی تا بذاری یه عکس درست حسابی بگیریم بماند
خلاصه که درخت به نام شما ثبت شد هورا هورا
اتفاق بعدی هم این بود که تصمیم گرفتم یه کم زودتر غذای کمکیت و شروع کنم که با نظر مامان جان لعاب برنج بهت دادیم واسه اولین بار
تو هم که با روی باز استقبال کردی ایشالا همیشه همین جوری غذا خوردن و دوست داشته باشی فدات شم
الهی دورت بگردم با اون نگاهت دلم برات ضعف رفت حیف که خوابی الان وگرنه گاز گازت می کردم
نوش جونت عزیزدلم
ورسیدیم به بهترین اتفاق با مامان جان و باباجان رفتیم برات خرید لباس عید دست باباجان و مامان جان درد نکنه
خلاصه رفتیم خرید و اینم از پسر خوش تیپ من
عاشقتم یکی یدونه ی من
خدایا به همه نی نی ها سلامتی بده پسرمنم زیر سایه خودت بگیر و مراقبش باش به خودت می سپارمش خدایا دوستت دارم