راه افتادن !
سلام شکر پنیرم
خوبی مامانی؟ قربونت برم اومدم برات تاریخ اولین قدمای کوچولوت و ثبت کنم عزیزم
بعله ! پسر قشنگم روز 10 شهریور 92 درست 19 روز مونده به تولدش ، شروع کرد به راه رفتن
آفرین پسر خوبم مبارکت باشه
البته روز اول خیلی خوب راه می رفتی ولی الان یکم ترسیدی نمی دونم چرا و با احتیاط تر میری و تعداد قدمات کم تر شده ولی فکر کنم تا روزای باقی مونده تا پایان یکسالگی دیگه راحت و بدون کمک راه بری
الان باید یکم هوات و داشته باشیم
نمی دونی چقدر ذوق زده شدم وقتی دیدم داری راه میری آخه رفته بودیم خونه مامان جونه من ، که چشمش و عمل کرده بود عیادت ، اونجا بود که یه دفعه ای دستت و ول کردی از دیوار و به سمت ما راه اومدی ما اولش انقدر تعحب کردیم ولی بعد کلی ذوق زده شدیم
الهی دورت بگردم پسر زرنگم حالا شبا پاهات و با روغن بادوم ماساژ میدم که خستگیت در بره جنابعالی ام که غش می کنی زیر ماساژ و کلی کیف می کنی بعضی مواقع هم خوابت می بره از بس خوشت میاد
البته یه چند روزی هست یکم بد اخلاقی می کنی و غر میزنی شاید بازم قراره دندون در بیاری چون همه اش دستت توی دهنته و آب از دهنت سرازیره
دیروزم با عمه الی و عمه ناهید و عمه ثریا و صفورا و زهرا و امیر رفتیم باغ پرندگان انقدر ذوق کرده بودی که پرنده ها رو می دیدی
خودتم می گفتی پشت سر هم : توتو توتو توتو
خیلی باحال بود کلی بهمون خوش گذشت دست ِعمه ها درد نکنه
من خیلی ازت عکس نگرفتم بیشتر عمه ها عکس گرفتن حالا من چند تا از عکسایی که گرفتم ومی ذارم برات توی ادامه مطلب برو ببین
این طوطی قرمزه رو خیلی دوست داشتی و براش ذوق می کردی
این لک لکه رو من خیلی دوست داشتم
این خروسه رو صفورا جون و من خیلی دوست داشتیم
و عمه الی هم عاشق این کرکسه شده بود
و بلاخره آقا کیان و یه عالمه فلامینگو
موقع برگشت هم با یه اسب خوشگل دوست شدیم و ناز نازیش کردیم
بعله اینم از روز باغ پرندگان ، دست عمه اینا درد نکنه بازم
حالا چند تا عکس فوق هنری هم از اثرات هنری خودم برات می ذارم ببینی به لطف عکاس ِ جنابعالی بودن چه هنرمندی شدم من
اینم بستنی خوردن کیان کوچولو
الهی قربونت برم فندق ِ مامان بازم اولین قدمای کوچولوت و تبریک میگم عزیزدلم امیدوارم پله های موفقیت و سر بلندی رو قدم قدم بری بالا جوجوی ِ من
راستی باباعبد هنوز ندیده که راه میری ، پیشمون نبوده خیلی دلش غصه ای شده ولی از راه دور و تلفنی پشت سر هم زنگ می زنه و سراغ می گیره از تعداد قدمات قربونش برم دلش خیلی تنگ شده برات خسته نباشی بابای مهربون که اینقدر واسه ما زحمت می کشی و سختی کار و زندگی توی شهر غریب و به خاطر آسایش ما به جون می خری خدا قوتت بده شوشوی خوبو دوست داشتنیه من دوستت داریم یه عالمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
و مثل همیشه خدایا شکرت واسه همه چیز