14 ماهگی
قندعسلم سلام شیرو شکرم سلام
و صد تا سلام به دوستای گلم که خیلی خیلی دوستشون دارم و دلم براشون تنگ شده بود یه عالمه مخصوصا محبوبه جون مامان دانیال جیگرم که مرتب با پیامک های قشنگ و عشقولیش سراغمون و میگره و به یادمونه و همین طور مریم جون مامان امیر بهداد عزیزم
خب بازم خدا روشکر به خوبی وخوشی روزها پشت سر هم گذشت و 29 ام ماه شد و ماهگرد به دنیا اومدن یکی یدونه ی خونه ما ، محمد کیان ِ دوست داشتنی
14 ماهگیت مبارک نفسم
دیگه خیلی مثل قبل فرصت نمی کنم بیام به وب لاگ سر بزنم و از همینجا معذرت می خوام از دوستای مهربونم که نمی تونم زود زود بهشون سر بزنم
این روزا کیان خیلی هزار ماشالا پر جنب و جوش تر شده و فوق العاده هم وابسته به من !
هیچ کاری هم که نداشته باشه میگه همین جوری بشین کنار من
یا وقتی خوابه منم باید برم پیشش بخوابم
شبا تا یک ساعت اگه از بغلش تکون بخورم از خواب بیدار میشه و شروع می کنه گریه ! انگار که بچه ام از یه چیزی می ترسه؟!
توی روز هم اگه بشینم پای سیستم سریع میاد دگمه خاموش و میزنه یا در لپ تاپ و می بنده ؟!
میگه فقط به من توجه کن ، نمی دونم چرا اینقدر توجه لازم شدی مادر جون
از شبا هم که گفتم تا می خوابی و من می تونم بلند بشم اینقدر کار دارم که نمی رسم بیام سراغ سیستم
خلاصه که ببخشید که لحظه به لحظه و زود به زود خاطراتت و ثبت نمی کنم
از این ماه بگم برات که :
همچنان از حرف زدن خبری نیست
همچنان از دندون جدید خبری نیست
همچنان به دف و قر و بشکن مشغولی
نسبت به قبلت لاغر تر شدی نمی دونم ضغیف شدی یا مال راه رفتن زیادته یا قد کشیده ولی این مسئله شده دغدغه این روزام که چرا دیگه توپولوی نیستی
البته بابات اینجوری خیلی دوست داره میگه بچه باید زبر و زرنگ باشه ولی من دوست دارم توپولی تر باشی
توی این ماه یه بار دیگه یه هفته ای مریض یودی البته نه خیلی شدید ولی یه هفته دارو می خوردی و اینقدر آقایی که توی خوردن دارو اصلا اذیت نمی کنی
مثلا خیلی راحت می شینی تا ربرات اسپری بینی بزنم
الهیی قربونت برم که اینقدر خوش اخلاق و مهربونی و حرف گوش کن
دیگه همه حرفای اطرافیان و متوجه میشی هم چیز و به اسم میشناسی مثلا وقتی میگم برو یه چیزی بیار یا یه کاری بکن دقیقا انجام میدی مثلا میگم میزو تمیز کن یا موبایل و بیار یا برو خرست و بخوابون یا برو دستشویی تا بشورمت ... خلاصه هرکاری بگم می کنی
منم که سوء استفاده کنم ، همه کارا ی خونه افتاده رو دوش کیان
خب فعلا چیز دیگه ای از اتفاقات این ماه یادم نمی یاد اگه یادم اومد میام اضافه می کنم
حالا بریم ادامه مطلب عکسای کیان جونی
عکسایی که می ذارم با موبایل گرفتم خیلی کیفیت نداره معذرت خواهی می کنم
توی ماهی که گذشت ایام محرم بود و عذاداری ، متاسفانه ما به خاطر سرماخوردگی کیان نتونستیم مراسم زیادی شرکت کنیم یه روز رفتیم باغ بهاداران که خیلی خوب بود ولی نشد عکس بگیریم با اینکه مناظر فوق العاده بود
حالا تصمیم دارم تا اون تصاویر زیبا از بین نرفته بریم دوباره و یه سری عکس هنری بگیریم
به مناسبت ایام محرم خاله زهره واسه کیان یه سری وسایل عذاداری خرید که دستش درد نکنه کیان خیلی دوست داره و باهاشون سرگرم میشه و کله من و می خوره این تبل و سنچ و سربند و زنجری که خاله ام خریده واسه شازده
اینم کیان خان در حال نواختن سنچ
یه سری عکس هم از سرگرمی های آقا زاده
ببین مامان چه به روز آشپزخونه میاری ظرف ها رو با بازیافتی ها قاطی می کنی و میریزی دورت !!! چقدرم مظلوم نگاه می کنی انگار که هیچ کاری نکردی
تا سرم و برمیگردونم میبینم در فر و باز کردی و رفتی نشستی روش یا ایستادی دیگه آشپزی هم نمی تونم بکنم از ترس این کارات
به کتاب هم علاقه پیدا کردی البته نه به خوندنش به پخش اتاق کردنش
اینم لباسای کشو که روزی هزار بار میریزی بیرون
اینم سبد اسباب بازی هات که تبدیل شده به محل بازی شما
اینم جای خطرناک دیگه ای که ازت غافل میشم باید با بدبختی از پشت میز تلوزیون بکشمت بیرون آخه قربونت برم من اونجا چیکار داری ؟؟؟؟
اینم کیان وقتی مریض بود
خلاصه که روزای خوبی در کنارت دارم عزیزم و مثل همیشه از داشتنت غرق لذتم و با تمام وجود دوستت دارم
شبا وقتی می خوای بخوابی دستای کوچولوت و دور گردنم حلقه می کنی و اون موقع است که غرق لذت میشم و مست از وجودت
خدایا شکرت به خاطر اینکه نعمت مادر شدن و بهم دادی و نعمت سلامتی جگر گوشه ام و نعمت داشتن یه همسر مهربون و دوست داشتنی
خدایا واسه همه چیز ممنونم و شکرت
دوستت دارمممممممممممممم کیان جونم