19 ماهگی همراه یه سورپرایز
به به سلام به پسر خوشگل و نازم سلام به یکی یدونه خونمون به چشمو چراغ خونمون
خوبی پسرم ؟ خوبی عسلم ؟ وقتی فکرشو می کنم یه روزی میای این مطالب و می خونی قند تودلم آب میشه یادت باشه همیشه دوستت دارم و عاشقتم مهم نیست چند سالت باشه و چقدر بزرگ شده باشی همیشه کیان کوچولوی منی
این روزا فرصت نمی کنم بیام وبلاگ مثل ماه های قبل و فعلا ماهی یه بار بیشتر برات مطلب نمی ذارم ببخشید مامانی اینترنتمم یه مدت قطع بود و نشده بود درستش کنم تازه راهش انداختم دوباره
انشالا وقتی تو بزرگ میشی دیگه اینترنت اینجوری نیست و شده یه سیستم رایگان و دائمی شاید بخندی به ماها که اینقدر با اینترنت سر وکله می زدیم واسه سرعت و قطعی و هزینه و خیلی مشکلات دیگه
خب مامانی سال 1393 هم به خوبی و خوشی شروع شد و خدا روشکر تا حالا سال خیلی خوبی بوده و بهمون خیلی خوش گذشت
تعطیلات نوروز خیلی خوب بود همه اش مهمونی رفتیم و گشتیم بهمون خیلی خوش گذشت بابایی هم همه تعطیلات و پیشمون بود و تنها نبودیم مرسی همسر خوبم که عیدمون و قشنگ کردی برامون و پیشمون موندی
این عید تو بزرگ تر شده بودی و مهمونی رفتن و درک میکردی و خیلی دوست داشتی از اینکه همه اش بیرون بودیم و تو خونه نبودیم خیلی راضی بودی و کیف می کردی و بد عادت هم شدی البته و الان باید حتما تو روز چند ساعتی و بیرون از خونه باشی !!!
خب قربونت برم 19 ماهگی رو هم شکر خدا به خوبی سپری کردی و رفتی تو 20 ماه الهی قربونت برم ماه قشنگم
19 ماهگیت مبارک عزیزترینم
حالا بریم سراغ اتفاقات این ماه که گذشت :
اول از همه اینکه همزمان داری 8 تا دندون در میاری که با دندونای قبلی کلا میشه 16 تا مروارید کوچولو و سفید
چند تایی از این 8 تا دندون از ماه قبل تاحالا در حال دراومدن الهیی بمیرم معلومه درد داره ولی هیچی نمیگی و خیلی پسر خوبی هستی
واکسن 18 ماهگی رو هم زدیم خدا رو شکر خیلی اذیت نشدی یکم تب داشتی که راحت با استامینوفن کنترل میشد و مثل تب واکسن قبلی نبود که به هیچ وسیله ای پایین نمی اومد یه روزم خیلی درد داشت پات اصلا از جات تکون نمی خوردی ولی بعد از یه روز لنگون لنگون راه می رفتی
فقط موقعی که آقای دکتر واکسن و برات زد خیلی خیلی گریه کردی یه بارم بعدش که تازه فهمیده بودی پات در میکنه و نمی تونی راه بری خیلی گریه کردی ولی بعدش دیگه آروم بودی و فقط تا می خواستی بلند بشی و نمی تونستی می گفتی آقا اوخ اوخ اوخ
الهیی قربونت برم هنوزم یادت نرفته و هر دفعه میای پات نشون می دی و می گی آقا ازت می پرسم آقا چیکار کرده میگی اوخ اوخ اوخ کاش زودی فراموش کنی و باعث نشه که از دکتر بترسی
دیگه اینکه هنوز فقط کلمه میگی و نمی تونی بزاریشون کنار هم بابات و هم بعضی وقتا میگی بهش بابایی بعضی وقتام با همون لحنی که من صداش می زنم بهش میگی عَـــــــــــــبد... باباتم که همه اش دلش ضعف میره برات
باباجان و خیلی خیلی قشنگ صدا میزنی و با یه عالمه ناز و ادا میگی بابا دانـــــــــــــــــ بابادانــــــــــــــــ و این باعث میشه هرچی می خوای برات آماده کنه باباجان و هرچی میگی بگه چشم
راهش و یاد گرفتی ناقلا که چجوری دل باباجان و ببری
و همچنان روزی 2میلیون بار میگی مامانــــــــــــــــــــــــــــــ مامانـــــــــــــــــــــــــــ و من و دیونه می کنی دیونه که میگم ایهام داره ها
خب دیگه برو ادامه مطلب یه عالمه عکس داری و یه سورپرایز
خب اول از همه سفره هفت سینمون که عاشق این بودی سنجد ها و سکه ها رو باهم قاطی کنی و برنامه ای داشتی باتون واین سفره هفت سین بیچاره
اینم یکی از عکسای قبل از مهمونی رفتن
امسال خیلی ازت عکس نگرفتم اصلا با سفره هفت سینم عکس نداری تو سیزده بدر و باغ هم که توعید رفتیم عکس نداری چون خیلی خوشت نمیاد ازت عکس بگیرم منم اصرار نمی کنم بهت بیشتر وقتا حوصله عکس گرفتن نداری نمی دونم چرا
الهی من دورت بگردم با اون تیپت و اون موهای فرفریت
اینم از بازی که بابایی باهت میکنه وخیلی خطرناکه و تو عاشقشی
اینم شد بازی آخه ؟! کلا به بازی های خاصی علاقه نشو میدی مثلا به باز و بسته کردن هزار باره در میز تلوزیون و قایم شدن تواون یه ذره جا !!!
از راه نرسیده با کفش رفتی اون تو !!!
خونه مامان جان که باشیم باید یا ببریمت پیش توتوها آب و غذا بدیم بهشون یا بریم تو پارکینگ سوار ماشین آم آم کنیم و نانای گوش بدیم یا سوار موتور بشی اینم بازی با موتورت
این ماکارونی خوردن شازده پسر که چه کیفی کرده بودی و می خوردی دورت بگردم نوش جونت نفسم
یه شبم بابایی بردمون سرزمین رویایی اولین بار بود می رفتی فکر نمی کردم تنهایی بازی کنی و تو یه سری اسباب بازی ها بشینی ولی خیلی استقبال کردی
حالا ایشالا زود زود می برمت بازی کنی عزیزدلم
از اسباب بازی های دیگه که تنهایی بازی کردی عکس ندارم فیلم گرفتم بیشتر ازت مامانی
اینم جای واسکنت
این لباسارو هم بابایی خریده برات سوغاتی ، ببین اعصاب نداری دوست نداری عکس بگیرم ازت بعدا نگی چرا کم عکس دارما
ما توی بالکن خونمون از بالای پشت بوم آنتن تلوزیون پیداست و بالای در آشپزخونه هم هواکش هست که از توی بالکن روشن خاموش میشه یعنی برقکاری خونه شاهکاره ها
خلاصه که کیان خان عشق این آنتن و هواکش یا به قول خودش آتّن و اووووووووووووو و ما تازگی همه وقتمون و تو بالکن هستم و کیان به این دوتا عشق جدیدش نگاه می کنه
هر بارم انگار دفعه اوله همون قدر با اشتیاق صداشون می کنه و ذوق می کنه هرکی هم میاد خونمون حتما باید این دوتا رو تو بالکن هزار بار ببینه تا خیال آقا راحت شده
خلاصه بگم که کلافه می کنه آدمو از بس میگه آتّن و اوووووووووووووووو و قارقار آخه خیلی دور و برمون کلاغ هست و مرتب صداشون میاد
اینم عکسای توی بالکن
ببین با چه عشقی نگاه می کنی سمت آنتن ! قربون اون چشمات برم فدای اون مژه هات بشم دورت بگردم با اون موهای فرفری و نازت که عاشقشم
اینم آنتن محبوب
اینم جیغ و قهر واسه اینکه هواکش و روشن نکرده بودم برات
اینم ذوق بعد از روشن شدن هواکش ! دورت بگردم که ذوق می کنی دستت و میگیری جلوی دهنت و می خندی پسر مودبم عاشقتم
اینم کیان و مامان جان یه روز خوبه بهاری کنار گلهای مورد علاقه من که عمرشون خیلی کمه و زودی تموم میشن نمی دونم اسم این گلا چیه ما بهشون میگیم آبشارطلا
و حالا می رسیم به سورپرایز
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعله موهای فرفری و خوشگل کیان و کوتاه کردیم به خاطر اینکه هواگرم شده بود و خیلی اذیت میشد همه اش عرق کرده بود و موهاش و می کشید خسته اش کرده بود واسه همین با اینکه عاشق موهاش بودم رفتیم با مامان جان کوتاهشون کردیم
تا این لحظه فقط مامان جان و دایی داود و باباش موهاش و دیدن بقیه هنوز نمی دونم موهاش کوتاه شده خیلی سورپرایز میشن چون گفته بودم کوتاه نمی کنم موهاشو حالا حالا ها ولی دیدم گناه داره
وقتی آرایشگرموهاشو چید خیلی دلم سوخت پشیمون شده بودم ولی دیگه راه برگشتی نبود ولی بعد از تموم شدن کارش خیلی کیف کردم خیلی قیافه اش عوض شد انگار یه پسر دیگه بود اصلا پسر شد واقعا
فقط اولش کیان آروم بود البته تو بغل من و بدون پیش بند ولی بعد جوری گریه می کرد که کم مونده بود همون جوری نصفه نیمه بیایم بیرون از آرایشگاه در صورتی که آقای آرایشگر خیلی خوب و مهربون بود ولی کیان اصلا دوست نداشت و خیلی گریه کرد
این عکسم دم در آرایشگاهه بعد کلی جیغ و گریه سوار اسبه شد و آروم شد
مبارکت باشه پسرم ایشالا آریشگاه دامادیت و ببینم عسلم
این تیشرتم بابات خریده دستش درد نکنه ببین چقدرم غلدری دستات وباز می کنی و شکم و میدی جلو و می ایستی ! دهنتم پره داشتی سیب زمینی می خوردی
نوش جونت نفس مامان
الهی قربون شکلت برم من
اینم چند تا از هنر نمایی هات که روزانه انجام می دی پایین بالا رفتن از تردمیل
و رفتن توی شومینه !
خب اینم از عکسای این ماه
ببخشید یکم طولانی شد و عکسا زیاد بود دیگه ماه به ماه نوشتن این چیزا رو هم داره دیگه
دوستای گلم مرسی که وقت گذاشتید واسه دیدن عکسا
به زودی میام به همتون سر میزنم و دوستتون دارم
خدا یا شکرت به خاطر همه چیز