عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

سرما خوردگی

کیان جونم الهی دردو بلات به جونم مامان دورت بگردم آخرش مریض شدی  فقط خدا می دونه چقدر تلاش کردم که تو از من و بابایی این مریضی و نگیری   ولی از دیروز تاحالا شروع کردی به سرفه  امروز که بیدار شدی سرفه هات خیلی بدتر شده تازه تب هم کردی  الهی من بمیرم تقصیر ما بود  این اولین باره مریض میشی . نمی دونی وقتی سرفه می کنی چه حالی میشم . دیروز صبح بردیمت پیش دکتر حالا داری دارو مصرف می کنی ! کاش بدتر نشی قربونت برم کیان جونم با اینکه مریضی هنوز برام می خندی الهی فدات بشم که اینقدر خوش اخلاقی مامان بابا بیچاره هم هنوز خیلی مریضه نمی دونم چرا خوب نمی شیم تبدیل ش...
21 بهمن 1391

کلاه جدید

سلام پرتقال مامان    عزیز دلم ببخشید یه مدتی میشه که نیومدم برات چیزی بنویسم    خب یه اتفاقاتی افتاده بود که نشد حالا برات میگم  چیکارا کردیم این مدت... اول اینکه مامان جان اینا  مشغول جابه جا کردن وسایلشون بودن از طبقه اول به دوم  خلاصه خونه خوشگلی شده آماده واسه شیطونی های آقا پسر گلمون  این چند روز هم باباعبد حسابی مریض بود و منم مریض کرد خدارو شکر  تو مریض نشدی مامانم هنوز خوب نشده و امیدوارم تو مریض نشی امروز هم رفتیم بیرون برات یه کلاه خوشگل خریدیم  الهی قربون اون خندیدنت برم مامانی   چقدر بهت اومد کلاهت عزیزم  اگه بدونی چقدر...
17 بهمن 1391

کارای جدید

سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت  کیان جون قربون اون شیطونی هات برم الان دیگه بزرگ شدی مردی شدی واسه خودت خخخخخخخخ الان دیگه می تونی با دستای کپل خوشگلت اشیاء و بگیری که این منجر شده به درگیری با اسباب بازی هات مثلا جغ جغه بیچاره یا خرس بی زبونت  که در حال کشتی گرفتنی همه اش باهاشون  تازه از همه مهم تر اینکه دیگه کم کم داری غلت زدنم یاد میگیری البته هنوز نه به صورت کامل  از دیروز تا حالا خودت و به صورت پرتابی از روی تشک می اندازی پایین و چون دستت گیر می کنه و نمی تونی حرکتش بدی شروع می کنی به جیغ زدن  اما می دونم که هوش واستعدادت به مامان رفته و زود یا می گیری هاهاها راستی کم کم توی گریه ...
11 بهمن 1391

کیان خونه مامان جان

کیان کوچولوی من سلام یادم رفته برات بگم که بابایی به خاطر کارش تو هفته فقط 3 روز پیش ماست و روزهایی که نیست ما بیشتر می ریم خونه مامان جان اینا به تو که خیلی خوش می گذره از بس مامان جان و بابا جان و دایی دوروبرت هستن وباهات بازی می کنند  خلاصه این هفته که خونه مامان جان بودیم هوا خیلی خوب و بود ما هم از فرصت استفاده کردیم بردیمت توی حیاط و عکس گرفتیم ببین چه قشنگ شد  واسه عکسا برو ادامه مطلب کیان و درخت نارنج  کیان و گل رز    کیان جان مامان به من نگاه کن  وای کیان جون تیغ میره تو دستت مامان به من نگاه کن دیگه می خوایم بریم تو سرده  آفرین ...
5 بهمن 1391

کیان کوچولو

سلام خوشگل مامان  امروز از بس ناز شده بودی دلم نیومد عکست و نگیرم مامانی    یادت نره بگی هزار ماشاالله  تازه آب دهنتم داشت میومد    الهی قربونت همه کارات اینقدر شیرنه ...
1 بهمن 1391

4 ماهگی

سلام سلام صد تا سلام امروز کیان کوچولوی عزیزم و بردیم درمانگاه واسه مراقب های نوزاد آقا پسر خوشگل و خوش اخلاق من خوابید روی وزنه  آفرین پسر خوبم که با خنده هات دل همه رو برده بودی توی درمانگاه  عاشقتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم بعد هم رفتی واسه اندازه گرفتن قدت   الهی قربون اون قد و بالات برم من  اینجا باید یه نکته رو اضافه کنم که لباس های به این زیبایی رو خودم بافتم  ماشالا به این مامان هنر مند  خلاصه که بعد هم کیان جون  رفت واسه تزریق واکسن به اتاق واکسناسیون که به دلیل دلخراش بودن صحنه ها  عکسی از اون موقعیت نداریم الانم پسر کوچ...
30 دی 1391

4 ماهگی

پسر قشنگم سلام  الهی مامان قربونت بره ! امروز 10/29 و 4 ماه پیش چنین روزی به زندگی دو نفره من و بابا قدم گذاشتی و فقط خدا می دونه چقدر خوشبخت تر از قبلیم با بودن تو  بمیرم الهی فردا باید ببرمت واکسن سه گانه مخصوص 4ماهگی و بزنند برات  البته تو پسر خیلی خوب و شجاعی هستی ولی مامان یکم دلش می سوزه   من که دلم نمی یاد ببرمت زحمتش و مامان جان می کشه دستش درد نکنه خیلی برات زحمت کشید و میکشه و خیلی خیلی براش عزیزی تولد 4 ماهیگیت مبارک گل قشنگم  1000 تا بوس واسه پسر به این ماهی  ...
29 دی 1391

حمام

کیان کوچولوی من سلام قربونت برم که هر روز شیرین تر و خواستنی تر می شی  امروز واسه اولین بار همراه بابا عبد رفتی حمام  اینکه بابا عبد چقدر من و ترسوند و لرزوند سر اینکه سرت و نکنه زیر دوش بماند   ولی خیلی خوش گذشت بهت  و مهمتر از همه اینکه واقعا بهت افتخار می کنم قربونت برم اصلا از حمام نمی ترسی و گریه نمی کنی  دوستت دارم عشقم عافیت باشه جوجوی من      ...
28 دی 1391