عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

15 ماهگی

سلام به دردونه خودم کیان جون    و سلام به دوستای خوب و مهربونم ببخشید دیر به دیر میام و اصلا هم نرسیدم بهتون سر بزنم   خجالت زده ام از روی همتون    کیان فسقلی موس لمسی لپ تاپ  و خراب کرده بود و نمی تونستم بیام سر بزنم بهتون می دونید هم که فرصت نمی کردم برم موس بخرم حالا خدا رو شکر شوشوی مهربون یادش بود و برام یه موس خرید که بتونم بیام  خب بازم روزا پشت سر هم گذشت و اصلا نفهمیدم چجوری یه ماه دیگه ام رفت و کیان 15 ماهه شد  15 ماهگیت مبارک عزیزترینم   توی این ماه که گذشت دوباره سرماخوردی خیلی شدید قربونت برم و بازم تب 40 درجه و شب بیدار ی ! این بار رفتیم...
30 آذر 1392

دسر هندوانه

اینم از شیرین ترین هندونه ای که تاحالا دیدم    کیان جونم وقتی این لباس و می پوشی دلم می خواد درسته قورتت بدم عزیزم    این لباس خوشگل و بابایی برات خریده ...
2 آذر 1392

14 ماهگی

قندعسلم سلام   شیرو شکرم سلام    و صد تا سلام به دوستای گلم که خیلی خیلی دوستشون دارم و دلم براشون تنگ شده بود یه عالمه   مخصوصا محبوبه جون مامان دانیال جیگرم که مرتب با پیامک های قشنگ و عشقولیش سراغمون و میگره و به یادمونه   و همین طور مریم جون مامان امیر بهداد عزیزم  خب بازم خدا روشکر به خوبی وخوشی روزها پشت سر هم گذشت و 29 ام ماه شد و ماهگرد به دنیا اومدن یکی یدونه ی خونه ما ، محمد کیان ِ دوست داشتنی    14 ماهگیت مبارک نفسم     دیگه خیلی مثل قبل فرصت نمی کنم بیام به وب لاگ سر بزنم و از همینجا معذرت می خوام از دوستای مهربونم که نمی تونم...
29 آبان 1392

روزای سخت

سلام یکی یدونه خونمون   و سلام به همه دوستای خوبم  ببخشید که بی خبر گذاشتمتون و نگران شده بودید حالا براتون علت تاخیر و غیبتمون و میگم  روزای سختی رو گذرونیدم بیشتر از همه کیان و در کنارش ماها  روز دوشنبه 92/7/1 رفتیم من و کیان واسکن یک سالگیش و زدیم اولین بارم بود که خودم به صورت مستقل کیان و بردم واسه واسکن همیشه مامانم باهامون بود این بار نمی تونست بیاد و خودمون رفتیم و کیان مثل همیشه خیلی شجاع و خوب بود و فقط لحظه واکسن یه چند ثانیه گریه کرد و زودی آروم شد و مثل همیشه خندان  طبق گفته دوستان واطرافیان خیالمون راحت بود که واکسن یک سالگی هیچ عوارضی نداره و واکسن خیلی راحتیه ، و همین طور هم ...
29 مهر 1392

13 ماهگی

سلاممممممممممممممممممممممممممم   به همه دوستای گلم   و کیان جونم ، عزیزترینم  ، عشقم سلام   ببخشید مامانی که نتونستم توی این یه ماه بیام و برات از شیرین کاریهات و شیطنت ها بنویسم    انگار همین دیروز بود که داشتم تدارک تولدت و می دیدم و چشم به هم زدم یک ماه گذشت !!! دوست ندارم زود زود بزرگ بشی قربونت برم   الان 13 ماهت تموم شد و وارد 14 ماهگی شدی گلم    13 ماهگیت مبارک یکی یدونه ی مامان    همون جوری که توی پست قبلی خوندی یه چند روزی سخت مریض بودی ، یکمم عادت هات تغییر کرده دوباره مثل نوزادی هات شده بودی و شبها یک ساعت به یک ساعت پا می شدی گریه م...
29 مهر 1392

تم تولد pooh (جشن تولد یک سالگی )

سلام سلام صد تا سلام به دوستای خوبم و شکلات ِ شیرین ِ خودم کیان جون  بعد چند روزی تاخیر اومدم واستون از جشن تولد یک سالگی بگم   اول از همه اینکه جای همه شما خالی بود و از نزدیکانی که به خاطر کم بود جا نتونستم دعوت کنم توی جشن کنارمون باشن عذرخواهی می کنم ، انشالا سال های آینده و تولد های بعدی در خدمتشون خواهیم بود خب بریم سر ماجراهای تولد : اول از همه این که تم تولدمون آقا خرسه (pooh) بود ، چون اولین عروسکی بود که کیان بهش علاقه نشون میداد الانم خیلی دوستش داره و تا بهش میگیم برو آقا خرسه روبیار بدوبدو میره بغلش میکنه و کلی میخنده و ذوق می کنه   الهی من قربونت برم عشقم  واسه همین این تم و در...
10 مهر 1392

عکسای آتلیه

سلام به همه دوستای گلم و ممنون بابت تبریکات گرم و صمیمی تون  خیلی خیلی دوستتون دارم  می دونم که منتظر عکسای تولد هستید ولی یکم بهم فرصت بدید سرم خیلی شلوغ بوده این مدت و نتونستم عکسا رو آماده کنم واسه آپ کردن  یکم از چند روزه کیان نا آروم شده فکر کنم دندون میخواد در بیاره و داره اذیت میشه جوجو کوچولوم تازه فردا هم می خوام برم واسه واکسن یک سالگیش  نمیدونم این واکسن چجوریه و اذیت میشه یا نه  همراه با تب هست یا نه ؟! انشالا که موردی پیش نمیاد چون توی واکسن های قبلیش عکس العمل زیادی نشون نداد بهشون  خلاصه که یکم برنامه هام شلوغ شده ولی قول میدم تا آخر هفته بیام و در باره تولدش بنویسم&nbs...
31 شهريور 1392

تولد یک سالگی

سلام قندعسلم سلام عشقم سلام عمر و زندگیم   ( بابایی اینجوری قربون صدقه ات میره ) کیان جونم تولدت مبارک مامانی  الهی دورت بگردم یک سال پیش چنین موقعی هنوز تو دل مامانی بودی و اصلا فکر نمی کردم آخر شب بغلم باشی   یادش بخیر از یه طرف انگار خیلی از اون روزا گذشته و از طرف دیگه انگار همین دیروز بود  نمی دونم مامان خوبی بودم برات یا نه ولی تو پسر فوق العاده ای بودی و واقعا خدا رو به خاطر داشتنت شکر می کنم عزیزدلم   منوببخش اگه کوتاهیی کردم پسرم  شیرین عسلم الان که دارم این پست و میذارم ساعت 1 بامداد روز 29 شهریور و ساعت 6 بعداز ظهر یه عالمه مهمون داریم ویه عالمه کار دارم   پیشاپیش خ...
29 شهريور 1392

راه افتادن !

سلام شکر پنیرم    خوبی مامانی؟ قربونت برم اومدم برات تاریخ اولین قدمای کوچولوت و ثبت کنم عزیزم    بعله ! پسر قشنگم روز 10 شهریور 92 درست 19 روز مونده به تولدش ، شروع کرد به راه رفتن    آفرین پسر خوبم مبارکت باشه البته روز اول خیلی خوب راه می رفتی ولی الان یکم ترسیدی نمی دونم چرا و با احتیاط تر میری و تعداد قدمات کم تر شده ولی فکر کنم تا روزای باقی مونده تا پایان یکسالگی دیگه راحت و بدون کمک راه بری الان باید یکم هوات و داشته باشیم  نمی دونی چقدر ذوق زده شدم وقتی دیدم داری راه میری آخه رفته بودیم خونه مامان جونه من ، که چشمش و عمل کرده بود عیادت ، اونجا بود که یه دفعه ای دستت و ول ک...
13 شهريور 1392

روزهای 12 ماهگی

عزیزترینم سلام  امروز 9 شهریور ماه ِو تا تولد تو 20 روز بیشتر نمونده ! این روزا همه اش دارم به پارسال این موقع فکر می کنم روزایی که اشتیاق در آغوش کشیدنت روز و شبم و پر کرده بود  روزایی که ثانیه ثانیه اش و محاسبه می کردم واسه تموم شدن و رسیدن به روز به دنیا اومدنت ! وقتی به اون روزا فکر می کنم انگار همین چند روزه پیشه ! در صورتی که یک سال گذشته ازش  این روزا اینقدر توی لذت داشتنت غرق شدم و سرگرمم باهات که نمی فهمم روزا چجوری شب میشه و این روزای شیرین عَسلیت چقدر زود داره تموم میشه وقتی به عکسات نگاه می کنم تازه متوجه گذر زمان میشم که چقدر کوچولو و فسقلی بودی و الان دیگه مردی شدی واسه خودت  توی عک...
9 شهريور 1392